دختر ۱۶ ساله از خانه شوهر به پلیس پناه برد
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۸۵۲۴۴۱
وقتی قدم به اتاق مشاوره پلیس گذاشت و مقابل کارشناس نشست نخستین جملهای که به زبان آورد این بود: «من معتادم، کمکم کنید ترک کنم.»
به گزارش مشرق، دختر جوان در حالی که قطرههای درشت اشک از چشمان زیبایش روی گونه میغلتید، گفت: ناخواسته معتاد شدم، شوهرم مرا معتاد کرد تا کنارش بمانم اما دیگر خسته شدهام میخواهم طلاق بگیرم و ترک کنم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مادرم هنوز جوان و زیبا بود خیلی زود ازدواج کرد اما شوهرش من و برادرم را نخواست و به ناچار ما پیش مادربزرگمان ماندیم اما او نه توانایی نگهداری از ما را داشت نه میتوانست هزینه درس و تحصیلمان را بدهد، مدام به من و برادرم سرکوفت میزد و میگفت مادرتان برای خوشی خودش شماها را انداخت سر من و رفت دنبال زندگیاش. این شد که من یک سال بعد ترک تحصیل کردم تا حداقل برادرم بتواند درس بخواند. در خانه مادربزرگمان زندگی سختی داشتیم، خیلی سخت، با این حال هر که میرسید میگفت خدا را شکر کن که یک سرپناه دارید.
من هم هر کاری میتوانستم میکردم که کمک مادربزرگمان باشم. وقتی به سن ۱۵ سالگی رسیدم، مادرم یک روز آمد و گفت شوهرش اجازه داده که ما را پیش خودش ببرد. خیلی خوشحال شدیم و رفتیم. مادرم از شوهرش یک دختر داشت و بیشتر سرگرم او بود تا من و برادرم. عمر خوشحالی من در خانه مادرم کوتاه بود چون خیلی زود چهره زشت شوهر مادرم را شناختم و فهمیدم قصد آزار مرا دارد. آنقدر رفتارش با من زننده بود که مادرم هم فهمید و وقتی به او گفتم از شوهرت متنفرم خودش هم تأیید کرد و به من گفت مدتهاست فهمیده او مرد هوسبازی است و با زنان زیادی ارتباط نامشروع دارد اما به خاطر بچهاش و بیپولی و حرف مردم مجبور به سوختن و ساختن است
. با شنیدن این حرفها ترسم از شوهر مادرم بیشتر شد و با این فکر که مبادا بلایی سرم بیاورد به مادرم گفتم نمیتوانم اینجا بمانم و خیلی زود وسایلم را جمع کردم و به خانه مادربزرگم برگشتم.
مادربزرگم اما اصلاً روی خوش نشان نداد و گفت مرا نمیپذیرد. گفتم جایی ندارم که بروم؛ اگر اجازه ندهد در خانهاش بمانم آواره میشوم ولی او گفت ازدواج کن و برو سر خانه و زندگی خودت.
همین هم شد. چند هفته بعد مردی ۳۲ ساله به خواستگاریام آمد؛ همسر اولش را طلاق داده بود و با اینکه من فقط ۱۵ سال داشتم به عقد او درآمدم. مراسم ازدواج هم برایم نگرفت فقط قرار شد خرج مرا بدهد تا وقتی بزرگتر شدم عروسی کنیم. اوایل از او خوشم نمیآمد اما کمکم با محبتهایش و خرجهایی که همسرم محسن برایم میکرد به او علاقهمند شدم. وضع مالی خوبی داشت و دست و دلباز هم بود، مدام مرا به میهمانی و گردش و تفریح میبرد و من هم که زندگی سخت و فقیرانهای را تا آن زمان تجربه کرده بودم بیش از حد به محسن اعتماد کردم.
سپیده نفس عمیقی کشید و آه بلندی سر داد: ای کاش به او اعتماد نمیکردم! محسن در میهمانیها به من سیگار و مشروب میداد اوایل مخالفت میکردم اما به من میگفت نباید جلوی میهمانها بچهبازی دربیاوری. وقتی میگفتم نمیتوانم سیگار بکشم و مشروب بخورم تهدید میکرد که طلاقت میدهم، من هم از ترس تنهایی، بیپولی و آوارگی قبول میکردم. مدتی که گذشت متوجه شدم سیگارهایی که خودم از بیرون میخرم و میکشم آن حس و حالی که سیگارهای محسن به من میداد را ندارد. بعد از مدتی هم فهمیدم او به من گل و حشیش میداده و من معتاد شدهام. وقتی به او گفتم چرا این بلا را سرم آوردی گفت: چون نمیخواستم تو را از دست بدهم. همسر اولم به من خیانت کرده بود و من هم طلاقش دادم اما چون تو را دوست دارم معتادت کردم که نتوانی از پیش من بروی و به من وابسته باشی.
او دوباره شروع به گریه کرد و گفت: بعد از این حرفها از محسن هم متنفر شدم حالا فقط میخواهم ترک کنم و از او طلاق بگیرم. خواهش میکنم کمکم کنید.
منبع: روزنامه ایرانمنبع: مشرق
کلیدواژه: تحلیل روز طوفان الاقصی قیمت زن و شوهر پلیس فراجا اخبار حوادث حوادث خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۸۵۲۴۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نوه امام خمینی در خارج از کشور چه کاره است؟
به گزارش «تابناک» به نقل از عصر ایران، معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی و دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در تهران درگذشت.
آن طور که عصر ایران روایت کرده است؛ وی مادر سید حسین و مریم خمینی بود. حجتالاسلام سید حسین خمینی از اوایل دهه ۶۰ عملا از عرصه های رسمی و رسانهای کنار است و خواهر او (نوه امام خمینی) هم در خارج از کشور زندگی میکند و به طبابت و کارهای علمی اشتغال دارد و خانواده برای دفن مادر منتظر بازگشت اوست. (دو فرزند دیگر در کودکی درگذشته بودند).
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
با این که عروس ارشد امام اهل مصاحبه با رسانهها نبود اما برای اولین بار اول آبان ۱۴۰۰ و به مناسبت چهلوچهارمین سالگرد درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی گفتوگویی با او منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت خصوصا جاهایی که حکایت از نگاه امروزین آقا مصطفی خمینی داشت و تصویر متفاوتی از فرزند فقید امام ترسیم میکرد.
درباره فرزندان چنین گفته بود: «خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند. هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده ...»